دانلود مقالات isi انگلیسی درباره خرد کردن با ترجمه فارسی - مقالات الزویر ساینس دایرکت Science Direct دانشیاری مقالات ISI ترجمه شده
به خواندن ادامه دهیدبررسی 'خرد شدنترجمهها به انگلیسی. به نمونههایی از خرد شدن نگاه انداخته و با ترجمه در جملات، گوش دادن به تلفظ و تمرین گرامر، زبان را بیاموزید.
به خواندن ادامه دهیدترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی "خرد شدن" عبارت است از relent, pass off, shrink, crush, abate, diminish.. عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی "خرد شدن" هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل به ...
به خواندن ادامه دهیدترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی "خرد" عبارت است از small, minor, petty, little, tiny, pint-size.. عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی "خرد" هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل به همراه معادل ...
به خواندن ادامه دهیدبررسی '(گوشت یا سبزیجات) خرد کردنترجمهها به انگلیسی. به نمونههایی از (گوشت یا سبزیجات) خرد کردن نگاه انداخته و با ترجمه در جملات، گوش دادن به تلفظ و تمرین گرامر، زبان را بیاموزید.
به خواندن ادامه دهیددانلود مقالات isi انگلیسی درباره خرد کردن با ترجمه فارسی - مقالات الزویر ساینس دایرکت Science Direct دانشیاری مقالات ISI ترجمه شده
به خواندن ادامه دهیدترجمه های برتر خورد کردن در فرهنگ لغت فارسی - انگلیسی عبارتند از: devastate . ترجمه های درون متنی خورد کردن حداقل دارای جملات ترجمه شده ۴۷ هستند. خورد کردن ترجمهها خورد کردن + اضافه کردن devastate verb farsilookup ترجمههای ایجاد شده الگوریتمی را نشان دهید عبارات مشابه
به خواندن ادامه دهیدبررسی 'خرد كردنترجمهها به انگلیسی. به نمونههایی از خرد كردن نگاه انداخته و با ترجمه در جملات، گوش دادن به تلفظ و تمرین گرامر، زبان را بیاموزید.
به خواندن ادامه دهیددانلود مقالات isi انگلیسی درباره خرد کردن با ترجمه فارسی - مقالات الزویر ساینس دایرکت Science Direct دانشیاری مقالات ISI ترجمه شده
به خواندن ادامه دهیدmangle (فعل) خرد کردن، بریدن، له کردن، پاره کردن tear up (فعل) پاره کردن، پاره پاره کردن، درهم دریدن، پاره پاره و متلاشی کردن rend (فعل) کندن، پاره کردن، چاک زدن، دریدن lacerate (فعل) ازردن، پاره کردن، دریدن، مجروح کردن lancinate (فعل) بریدن، پاره کردن، با نیزه سوراخ کردن پیشنهاد کاربران جردادن، دریدن، شکافتن، قطع کردن، گسستن، گسیختن، جر تقطیع
به خواندن ادامه دهید(افتادن یا به هم خوردن یا خرد شدن با صدای بلند) درق به هم خوردن crash (خرد کردن و تبدیل به پودر کردن) آس کردن یا شدن pulverize (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن shatter (صدای خرد شدن یا له شدن - صدای راه رفتن در گل و لای) شلپ squash (مثلا شکستگی استخوان) موجب خرد شدن یا تراشه شدن استخوان splintery پرتاب و خرد کردن یا شدن pash
به خواندن ادامه دهیدترجمه خرد کردن در فرهنگ لغت فارسی - انگلیسی: break, mince, break to pieces. خرد کردن در ترجمه های درون متنی حداقل ۱۳۱ بار یافت شده است. خرد کردن ترجمهها خرد کردن + اضافه کردن break verb en to divide (money) into smaller …
به خواندن ادامه دهیدکاهش دادن: reduce, scrimp, attenuate, cut, lessen, cut back. تقلیل دادن: diminish, lessen. تقلیل یافتن: lessen. کمتر شدن: grind, minify, squelch, smash, abate, chop. خرد کردن: lessen. کمتر کردن: lessen, scant. …
به خواندن ادامه دهیدeliminate (فعل) خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن surmount (فعل) برطرف کردن، غالب امدن بر، فائق امدن، از میان برداشتن، بالا قرار گرفتن loose (فعل) رها کردن، برطرف کردن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، شل و سست شدن، نرم و ازاد شدن، از قید مسئولیت ازاد ساختن پیشنهاد کاربران
به خواندن ادامه دهیداعصاب خرد کردن به انگلیسی. Tax the patience; nerve-racking; nerve-wracking; raspy; unnerving; مثال : Annoy, cause someone to lose his patience. اذیت کردن، باعث از دست دادن صبر کسی شدن . مثال: The students tax the teacher's patience.
به خواندن ادامه دهیدخرد کردن، بریدن، له کردن، پاره کردن cut down (فعل) خرد کردن، تقلیل دادن fragmentize (فعل) خرد کردن، متلاشی کردن، ریز کردن demolish (فعل) خرد کردن، خراب کردن، ویران کردن hack (فعل) خرد کردن، بریدن، زخم زدن، بیل زدن fractionalize …
به خواندن ادامه دهیدبايد زندگي کردن با چنين شرايطي اعصاب خرد کن باشه. It must be nerve racking, living with that condition. OpenSubtitles2018.v3. تو هم درست به اندازه ي اون اعصاب خرد کن هستي. You're just as annoying as he was. OpenSubtitles2018.v3. باورت ميشه پارسال همين ...
به خواندن ادامه دهید20/03/2018· sorry, I don't have any change. متاسفانه پول خرد ندارم. .......................................... شاید تبدیل به پول نقد کردن به این صورت بشه : cash in cash ! ........................................ change into : = convert تبدیل …
به خواندن ادامه دهیدخرد کردن: reduce, reduce, decrease, diminish, lessen, detract. کاستن: lessen, palliate. کاهش دادن: reduce, scrimp, attenuate, cut, lessen, cut back. تقلیل دادن: diminish, lessen. تقلیل یافتن: lessen. کمتر …
به خواندن ادامه دهیدخرد کردن. ( خ-ر-د- -ک-ر-د-ن ) 1 to crush to break, to shatter. to crush /krʌʃ/ /krʌʃ/. to break /breɪk/ /breɪk/. to shatter /ˈʃætər/ /ˈʃætə/.
به خواندن ادامه دهیدپول خرد در انگلیسی به: change, cash, chink ترجمه می شود (مجموع ترجمه های ۹). ترجمه های موجود در متن با پول خرد حداقل شامل جملات ۹۵ هستند. از جمله: خواهش دارم این پنج فرانک را هم به من پول خرد بدهید. ↔ Can you give me change for a five franc piece?.
به خواندن ادامه دهیدخرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن ... از جمله انگلیسی، فارسی، عربی و همچنین بیست دیکشنری تخصصی با تلفظ انگلیسی و آمریکایی، ترجمه مخفف و کلمات ...
به خواندن ادامه دهیدمترادف خرد کردن فارسی به انگلیسی break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to shatter, to crush, to grind, to change (as money), to suppress مترادف ها abate …
به خواندن ادامه دهیدترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی "خرد کردن گوشت" عبارت است از mince, hash.. عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی "خرد کردن گوشت" هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل به همراه معادل ...
به خواندن ادامه دهیدمعادل انگلیسی خرد تغییر ... معاوضه ، ردو بدل کننده ، مبادله کردن - ارز ، معامله ، مبادله ، صرافی ، مبادله کردن ، عوض کردن ، تسعیر یافتن معاوضه ، تبادل ، ردوبدل ارز ، اسعار ، جای معاملات ارزی و ...
به خواندن ادامه دهیددانلود مقالات isi انگلیسی درباره خرد کردن با ترجمه فارسی - مقالات الزویر ساینس دایرکت Science Direct
به خواندن ادامه دهیدخرد کن نهایی : fine crusher. مخلوط ریزدانه اصطلاحی که توسط اودن (1914) برای مخلوطی (در رسوبی با درجات اندازه ای متفاوت) استفاده شده که ذرات آن ریزتر از ذراتدرجه غالب یا حداکثر باشد مواد ریزتر مواد یافت شده در رده هسیتوگرام حداکثر ...
به خواندن ادامه دهیدکم کردن، دریافتن، نتیجه گرفتن، استنباط کردن، تفریق کردن detract (فعل) کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن relax (فعل) خرد شدن، کم کردن، ضعیف کردن، سست کردن، راحت کردن، شل کردن، لینت دادن، تمدد اعصاب کردن disqualify (فعل) کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن draw off (فعل)
به خواندن ادامه دهید